ویرانی تجربه
زندگی زنده است؟
مسعود ریاحی/ روزنامهنگار
زندگی پر از روایتهای منحصربهفرد برآمده از تجربه زیسته است. هربار در این صفحه به یکی از جزئیات ریز و درشت زندگی روزمره خواهیم پرداخت؛ جزئیاتی به ظاهر بیاهمیت که ما را به فهم کلیت زندگی میرسانند. این بار مسعود ریاحی درباره موزهای شدن و ویرانی تجربه آدمی در عصر اطلاعات و دنیای مجازی نوشته؛ چیزی که سرچشمه آن را میتوان در تجربه جنگهای جهانی پیدا کرد.
چه تفاوتی میان «از سر گذراندن زندگی» و «تجربه کردن زندگی» است؟ چه نسبتی میان انبوه حوادث بیشمار اکنون و تجربه سوژهها وجود دارد؟ سوژهها در میان این انبوه، غنی در تجربه شدهاند؟ و آیا به راستی: «زندگی، زندگی میکند؟»
آگامبن، مفهوم تجربه را با نگاه بنیامینی به آن، بهکار میبرد. بنیامین، از دو واژه برای مفهوم تجربه استفاده میکرد، یکی: «Erlebnis» و دیگری «Erfahrung». اولی زمانی بهکار میرفت که هدف، آن تجربههای اصطلاحاً خام، نامنظم، نامنسجم و آنی سوژه بود، شبیه به رویدادهایی که سوژه در زندگی روزمره از سر میگذراند و به تعبیری «انباشتناپذیر» و «ناگفتنی» است. اما دومی از آن دست تجربیاتیست که قابلیت روایتشدن دارد، دارای مفهوم و انسجام است و به تعبیری، «انباشتشدنی»؛ که در نهایت میتواند به سوژهها «دانایی» ببخشد (از مقاله: جورجو آگامبن، فیلسوف تجربه، پویا ایمانی).
تجربه در این معنا، قابلیت این را دارد که تبدیل به چیزی شود که سنت مینامندش. تجربه در این معنا، میتواند انباشت شود، از نسلی به نسل بعد، بهواسطه روایتشدن، منتقل شود. این شکل از تجربه است که میتواند «حافظه» بسازد و از آن محافظت کند.
بر سر این شکل از تجربه چه میآید که از «ویرانی» آن سخن میگویند؟ چرا بنیامین، از فقیر شدن سوژهها، از این نوع تجربه سخن میگفت؟ و چرا آدورنو آن جمله دهشتناک «زندگی، زندگی نمیکند» را نوشت؟
بنیامین، اوج این فقیرشدن را در پس از جنگجهانی اول جستوجو میکرد، آنجا که اعلام کرد: «در پایان جنگ، مردانی که از میدان نبرد بازمیگشتند، مهر خاموشی به لب زدند و بهلحاظ توانایی تبادل تجارب، نه غنیتر، که فقیرتر شدند، سیل کتابهایی که 10 سال بعد درباب جنگ منتشر شد، همهچیز با خود داشت، مگر آن تجربه که دهان به دهان منتقل شود» (از مقاله: قصهگو بنیامین، فرهادپور، ارغنون)
این دهان به دهان نقلشدن، این گسست میان دهانها، گسست میدانهای شفاهی، در دل زندگی روزمره، شاید یکی از آغازگاههای این فقیرشدن است؛ فقیرشدن بشری که البته چهره دهشتناک خودش را در آینه آن جنگ هولناک دیده بود و البته پس از آن نیز، عریانتر، در جنگ دوم.
آگامبن از واژه فقر استفاده نمیکرد، او این شکل از تجربه را «ویرانشده» اعلام کرد؛ شکلی از بودن در وضعیت گسست. اما این ویرانی چه اَشکالی دارد و چگونه از آن سوژه فقیر، به سوژه ویران میرسد؟
آگامبن نیز از زوال این سنت شفاهی آغاز میکند و نهایتاً سوژهای را ترسیم میکند که جهان را چونان یک موزه از سر میگذراند و آن را تماشا میکند. جایی که همهچیز میتواند تبدیل به «موزه» شود. این اصطلاح، بیانگر نمایش «ناممکنبودن استفاده»، «ناممکن بودن اقامتگزیدن» و «ناممکنبودن تجربهکردن» است.
در چنین وضعیت، در وضعیت ویرانی تجربه، سوژهای پدید میآید که در گسست زیست میکند، گسست از حافظه؛ سوژهای که فقیر است، کممحتوا و شاید بیمحتواست و میان انبوهی از رویدادها، انبوهی از اطلاعات، انبوهی از دادهها، چیزی را از سر میگذراند و تجربیاتاش ناگفتنی باقی میماند. سوژهای ساکت، سر در گریبان خود و تجربههایی که با تجربههای پیشین، دچار گسستشده.
آن سوژه فقیری که بنیامین از آن سخن میگفت، آن سوژهای که آگامبن، تجربهاش را ویرانشده مینامید، اکنون در وضعیت گسست دیگری، به واسطه تولید فضایی نو -آنچه جهان مجازی نام میگیرد-، در میان انبوه تصاویر، سرسامی از تصاویر واقعیت، زندگی را از سر میگذراند. سوژه اکنون، بیش از پیش، خود را «جدا» و تکهتکهشدهتر مییابد؛ در وضعیتی که واقعیت از تصویر آن جدا شده است و او ناچار به بازتعریف ارتباطاش با واقعیت از دسترفته است؛ واقعیتی که حال، بیشتر یک تصویر است به مدد انبوهی از رسانهها. اکنون تصویرها از سرگذرانده میشوند تا واقعیتی که تصویری از آن ساخته میشود.
چنین سوژه فقیر و ویرانشدهای، از تجربیاتی که میتوانست به سنت، به حافظه، به یک تجربه تاریخی بدل شود، اکنون در گسستی کمنظیر خود را مییابد. چنین سوژه بیمحتوایی که از نوشتن زندگینامه خود محروم شده، بستری است مناسب برای ارائه انواعی از تصاویر جعلشده واقعیت موجود و گذشته. سوژهای که در چنین وضعیتی بیندیشد -البته اگر توان آن را بیاید-، اندیشهاش نیز دچار نوعی از بیحافظهگی است و دور از رستگاری (در نگاه بنیامینی به آن)؛ به زعم او: «فقط یک جامعه انسانی رستگار شده قادر است گذشته اش را تمام و کمال صاحب شود.»
چنین سوژه بیگذشتهای، در زبان و رمزگان جدید جامعه، به سبب زیستناش در میان انبوه تصاویر، لحظه حال را نیز چونان یک تصویر از سر میگذراند. سوژهای که به هنگام تجربه پدیدهها، بههنگام مواجههاش با مکانی تاریخی و امثالهم، چه بسا آن چیز را نیز به واسطه تلفن همراهاش و اصطلاحاً گرفتن عکس و فیلمی از آن، تجربه کند [از سر بگذراند].
این سوژه جدید، همچنین بستر مناسبی است برای تولید نگاههایی ماخولیایی به جهان؛ سوژهای که صاحب گذشتهاش نیست، به مدد تصاویر - با نیتهای مختلف هر سازندهای-، ابژههایی را که تجربه نکرده و طبیعتاً خودش آن را از دست نداده، به مدد ارائه تصویرهایی خیالی، آن ابژهها را تصور میکند و سپس آنها را از دسترفته مییابد.
تیک (شاعر و نویسنده آلمانی)، ماجرای دو عاشق فقیر را روایت میکند که کم کم از همه دار و ندارشان دست میشویند و خودشان را در اتاق حبس میکنند؛ ولی زمانی که دیگر نمیتوانند برای آتش هیزم پیدا کنند، نردبان چوبیشان را که تنها رابط اتاقشان به باقی قسمتهای خانه است، در آتش میاندازند و در جدایی و گسست از جهان خارج، در حالی که هیچچیز ندارند، به حال خود رها میشوند. این نردبان، گویی شبیه به همان تجربه است که آن دو عاشق در آتش میسوزانندنش.
سوژه جدید فقیر و ویرانشده اکنون؛ سوژهای که نردباناش را -رابطاش با جهان را - در آتش سوزانده، زندگی را فقط از سر میگذراند؛ آن را تجربه نمیکند، به تماشای موزهای آن نشسته است، با نگاهی ماخولیایی، بیآنکه صاحب گذشته خود باشد. این ترجمهناپذیری رویدادها به تجربه؛ یکی از مهمترین مؤلفههاییست که زندگی هر روزه را در دوران ما بیش از هرزمان دیگری تحملناپذیر ساخته؛ زمانی که انبوهی از رویدادها در آن رخ میدهد، سرسامی از محتواها ارائه و سیلان پیدا میکند، اما گویی سوژه فقط نظارهگر آنهاست و نه تجربهکننده آنها در معنای سنتیاش که ذکر شد.